قاطی پاطی

|http://uniqelove.blogfa.com|عکس های عاشقانه,عکس پسرانه ,آرزو میکنم کاش تو باشی|http://uniqelove.blogfa.com|

تاریکی اتاقم با نوری ضعیف شکسته میشود...
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد
.
.
از این صدا متنفر بودم ... اما
چشم هایم را میمالم
1 new massage
.
.
تا لود شود...
 آروز میکنم کاش تو باشی
سکوت میکنم...
آرزوی بی جایی بود
+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:54 نويسنده یاشار |

وقتی تو نیستی
.
.

چقدر دلتنگ میشوم
گاهی خیلی زیاد
و این دلتنگی مبردم تا یک ترس همیشگی
ترسی که نکند این دلتنگی ها
همیشگی شود

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:53 نويسنده یاشار |



کسی را که ( قسمت) کس دیگریست،

سر راهمان قرار نده

تــا شبهای ( دلتگنیــش ) بــرای مــا باشد

و روزهــای خوشش

( بــرای دیگری )

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:52 نويسنده یاشار |

میگن سه موقع دعا برآورده میشه:
یکی وقت غروب
یکی زیر بارون
یکیم وقتی دلی میشکنه
من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه....

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:51 نويسنده یاشار |

عشق من . . .

از دلنوشته هایم ساده نگذر . . .

به یاد داشته باش این دلنوشته ها را . . .

 یک دل نوشته  لعنتی . . . . .

 

 

 

میدانی رفیق . . .

انکس که رفتنی ست  بگذار برود . . .

التماس به ماندنش نکن . . .

چون بودنش هم به اندازه ی نبودنش درد و رنج دارد . . .

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:50 نويسنده یاشار |

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 


نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 

 

شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود 


میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود 

 

چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری 


چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری 

 

ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم 


ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم 

 

سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود 


نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود 

 

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی 


نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی 

 

در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی‌امید 


در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود 


در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود 


شب آغاز تنهایی، شب پایان باور بود

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:50 نويسنده یاشار |

چه شبهایی که یادت رفت
 
یه وقت هایےِ بود از سرما בستام قرمز میشد تا
 
 
چشمت که بهشون می افتاב میگرفتیشون تو בستات ها میکرבی 
 
 
ومیگفتےِ
 
 
دستات چقدر سرده
 
 
((باز تو בستکشات یاבت رفت ؟))
 
 
نمےِבونستےِ از قصد اونارو دستم نکردم
 
 

چـﮧ لذتےِ داشت دیدن نگرانےِ تو براےِ من...

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:49 نويسنده یاشار |

بد شده ایم !


از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی


به دوستت دارم های اس ام اسی


به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی

 

بد شده ایم !


از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان

 

چیزی فرستاد و ” قلب های سرخ ” را

 

روانه ی تکست کردیم و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم


فرقی هم نمیکرد ، که باشد


دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد


کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند ! افتادند زیر دست و پا


فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد


فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد


بد شده ایم !


از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم


و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم


و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم


حال خیلی هامان خوب نیست


این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم


دردناک است حال و روزمان


دردمان درمان دارد !


کمی صداقت


کمی شهامت


فقط همین . . .!!!

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:49 نويسنده یاشار |

ﺩلم

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﻮﺧﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ . .

ﺷﻤﺎ “. . .

 

 

کاش می فهمیدی

 

 برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛

 

برعکس …

 

برای این که میخواهمت ؛ تنهایم…!!!

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:47 نويسنده یاشار |

کم سرمایه ای نیست .. !

 

 

داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند …!

 

 

ولـــــی . . .

 

 

از آن بهتر داشتن آدمهاییست که وقتی حالت را

 

 

میپرسند

 

 

 

بتوانـــی بگویی: خـــــوب نیستم ..

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:47 نويسنده یاشار |

اگه هر چقدر تلاش کردی
 
 
بازم احساس کردی خدا کمکت نمیکنه
 
 
مطمئن باش خیلی دوست داره

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:47 نويسنده یاشار |

بـی تـابــم .....

 

دلـم تــاب میخــواهد و یــک هــل مـــحکم ...

 

کـه دلـــم هُــری بریــزد پایــین ..

 

هرچــه را در خــودش تلنبــار کــرده .. !!

+ تاريخ سه شنبه 17 شهريور 1394برچسب:,ساعت 20:46 نويسنده یاشار |